به نام خدا خداوند مهربان این قیمت کلا به مریزیم ربط داره مثل قسمت قبل که ازاول به مدرسم ربط داشت به نام خداییکه دراین دنیای بزرگ غیراون کسی رو ندارم من شنیدم خیلیا میگن غیرخدا کسیرو ندارن ولی بعد میبینم اووووه چقددد سرشون شلوغه پر فامیلو دوست رفیقو خانواده ووو ولی من واقعن تنهام سه روز ازماه رمضان سال ۹۹میگذرد هرشب اذان روزمو باز کردنی مثل کودک گریه میکنمو باخدا حرف میزنم امشب گفتم خدا تورو خدا حواست باشه ها من فقط تورو دارما اگه اونم نداشته باشم حالم طوری میشه انگار قلبمو چاقوچاقوانگار دنیاانگار سنگینم کل اسمونم وزنشو انداخته من انگارحوصله هیچکس هیچی ندارم نه رغبت فیلم نه چب بگم نمیشه نوشت چندبار به خدا گفتم خدا این حالت که من میشم توخودتم شدی با گریه میگم فک نکنم اگه میشدی دلت طاقت نمیاورد منو این حالت زره زره ذوب شدنمو تماشاکنی میخام بگم یه لحظه خودتوجامن بزار ولی دلم قبول نمیکنه سریع میگم نهههههخخ غلط کردم دوست ندارم هبچکس این حالتو داشته باشه ولی من ازکودکی شرمنده این قسمت داستانم مریزی که ازکودکی بامن بوده ومن ۱۴سال دردرون خودم مخفی کردم تا مادرم نفهمد که نکنه غصه بخورده اگه دوست داشتین بخونین به ادامه مطلب برین
بالاخره مریزی خودموتصمیم گرفتم از یازده سالگیم مخفی کنم تامادرم نفهمد تاغصه نخوره
خدا ,ولی ,دوست ,اگه ,ندارم ,مخفی ,گفتم خدا ,ولی من ,این حالت ,به نام ,ذوب شدنمو
درباره این سایت